جمعه چه خوبه!
مطابق معمول جمعه ها خونه مامانه هستیم و البته حمام هم میرین. اینبار جمعه مامانه نهار دعوت بودن و عصر که ما رفتیم خونشون تازه یک ساعتی بود که از راه رسیده بودن و ما بی خبر رفتیم. بابایی سعی کردن که بدون تغییر دکوراسیون سر کنن که نشد و آخر مجبور شدن میز تلفن را بردارن و جلو تلویزیون میز و پشتی بگذارن و در اتاق عمو داوود را به دلیل وجود لبتاب و کتاب و سیم فراوان و سایر موارد ببندن و گلدان ها را جمع کنن و درهایی که از نظر بابای باید همه باز باشن تا دلشون نگیره همه بسته بشن و ... خیلی کارهای دیگه که هر بار انجام می دن. قبل از رفتن خونه مامانه رفتیم پارک نزدیک خونشون و بچه ها از یک پارک خلوت بهره بردن و افتخار عکس را به دیگران دادن از جمله ی...
نویسنده :
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
3:24